Just Just Just Ss501


Just Just Just Ss501

هرچی راجع به دابل اس


Red line Ep.8

RED LINE (Ep 8)

)) جونگ مین ((

اون چشه؟ چرا اینجوری شده؟خیلی تغییر کرده.چرا؟چرا بهم گفت جونگ هوا؟لحنش...لحنش شبیه قبلنا بود.اون موقه هم همینطوری سرم داد میزد.ولی...نمیخوام...دیگه نمیخام اون اسم تو ذهنم بیاد.من پارک جونگ مینم.ازت متنفرم پارک جونگ هوا

نه...من هنوزم دوسش دارم...آره من ب خودم مطمئنم.خودمو میشناسم.نه دروغ نگو اگه خودتو میشناختی احساستو میفهمیدی و می نیو رو ولش نمیکردی.ولی من هنوزم بهش فک میکنم.حداقل میتونم بفهمم هنوز واسم مهمه.من هنوزم دوسش دارم.هنوزم میخام به دستش بیارم.حتی با اون کاری ک باهام کرد.ولی من هنوزم دوسش دارم {اووووووف چقد حرفای تکراری میزنی!}

-: دوست دارم می نیو

)) می نیو ((

از پشت در صداشو شنیدم ک بلند گفت دوست دارم می نیو.دروغگوی آشغال {هووووووی درست صحبت کن با داداشیم اهه!} تو دوسم نداری.داری دروغ میگی.من گولتو نمیخورم.دیگه به حرفت گوش نمیدم.همونطوری که تو ب حرفم گوش ندادی.خیلی احمقی.من دوسِت داشتم ولی تو...

یهو صدای در اومد.حتما خودشه.پاشدم و درو باز کردم

-: چیه؟

-: باید باهات حرف بزنم

-: پوش نمیدم

-: می نیو خواهش میکنم

-: مگه اون موقه ای ک من میخاستم حرف بزنم تو گوش دادی؟

-: راست میگی.واسه همینم میخام ازت معذرت خواهی کنم

-: معذرت خواهی؟فقط همین؟میدونی تو این مدت ب من چی گذشته؟تو نمیتونی بفهمی وقتی کسی که دوسش داری بهت تهمت بزنه چ حسی پیدا میکنی

-: من...من جبران کنم

-: خفه شو دیگه نمیخام صداتم بشنوم {البته شیما هیچوقت اینو نمیگه.اگ بگ با من طرفه!}

-: ولی من حرفمو میزنم

دستمو ک ب دیوار زده بودم کنار زد و اومد تو و رو تخت نشست

-: بیا بشین

-: راحتم.حرفتو بزن

بعدم درو بستم و بهش تکیه دادم

-: خب...ببین...بذار راحت بگم.یکم بعد از اینکه تو رفتی من فهمیدم راس میگی.ولی تو رفته بودی.همه جارو دنبالت گشتم ولی پیدات نکردم.بعدم رفتم ایتالیا تا بتونم این اوضاع رو فراموش کنم.اسمم عوض کردم  ک...

-: ک نتونم پیدات کنم؟

-: نه اصلا.آخه هر وقت یکی صدام میکرد همش یاد اون موقه هایی میوفتادم ک تو صدام میکردی.واسه همین عذاب وجدان داشتم {آخی داداشیم چقد ناراحت بوده عزیزم!}

-: دوستات میدونن؟

-: نه اونا حتی نمیدونن من اسممو عوض کردم.دوستای تو چی؟

-: فقط سویانگ میدونه

-: سویانگ؟؟؟

-: آره حالا فردا میبینیش

لبخندی زد و گفت:باید بگی همین امروز.ساعت شیشه!وای امشب دومین شبی بود  که اینطوری بیدار موندم و نخابیدم

سرمو انداختم پایین و آروم خندیدم.بعدم دوباره نگاش کردم و گفتم:اولین بار کی بود؟

پاشد و روبروم ایستاد

-: همون موقه ای ک تو رفتی

با این حرفش لبخندم محو شد.بهم نزدیکتر شد.خاستم برم کنار ک دوتا دستشو گذاشت کنار سرم روی در.

-: من هنوزم دوسِت دارم.تو نمیفهمی من چقد عذاب کشیدم {همین الان دارم یکی از آهنگای غمگین جونگ مینو گوش میدم ک اسمشو نمیدونم!}

همونجا رو زمین نشستم.اشکام شروع کردن به سرازیر شدن.واسم مهم نبود با حرفام چقد پیشش حقیر میشم یا اون در مورد من  چی فک میکنه.{مثه همون تیکه تو پاییز در قلب من که ته سوک میخاست ایون سو رو بخره}

-: {الان همه ی اینارو آروم و شمرده میگفت} مگه تو میفهمی؟ تو فقط همون شب رو نخوابیدی.ولی من از همون موقه ای ک بهم اون حرفارو زدی تا الان نتونستم ی شب هم راحت بخوابم.کی میتونه درد منو بفهمه؟تو اولین و آخرین دوست پسرم بودی.من ب غیر از تو با هیچ پسری دوست نبودم.اون وقت تو به من گفتی من حامله م؟تو بهم تهمت زدی.چطوری باید تحمل میکردم؟توقع داشتی بگم اشکالی نداره ک این حرفو بهم زدی؟همش احساس میکردم بدبخت ترین آدم توی دنیام.حتی ی بارم میخاستم خودمو بکشم ولی سویانگ جلومو گرفت.نمیدونم اگ اون نبود و تو این مدت کمکم نمیکرد من الان زنده بودم یا نه.ی ذره فکر کن.میتونی اینارو درک کنی؟

روشو برگردوند

-: تو حتی نمیتونی بهم نگاه کنی.اون وقت میگی جبران میکنم؟چیو جبران میکنی؟چطوری میخای زخم قلبمو محوش کنی؟من دوسِت داشتم ولی تو...

جلوم زانو زد و شونه هامو گرفت

-: منم دوسِت داشتم... و دارم... میفهمم چی میگی.دیگه نمیخام زجر بکشی.میتونیم از اول شروع کنیم.من بهت قول میدم همیشه کنارت بمونم

رومو ب طرف دیگه ای برگردوندم و گفتم: بهت اعتماد ندارم

زیر چونمو گرفت و سرمو ب طرف خودش چرخوند و وادارم کرد بهش نگاه کنم

-: خواهش میکنم می نیو...من...خیلی دوست دارم

سرشو بهم نزدیک کرد و آروم لباشو رو لبامک گذاشت.هیچ عکس العملی نشون ندادم چون تو اون موقعیت واقعا ب این بوسه احتیاج داشتم.فقط آروم اشک ریختم. ی ذره بعد ازم جدا شد و تو چشام زل زد.دستامو گرفت و بلندم کرد.سرم پایین بود و گریه میکردم.دستشو گذاشت زیر چونمو سرمو آورد بالا

- دیگه گریه نکن باشه؟

- خیلی دوست دارم

محکم خودمو انداختم تو بغلشو کمرشو سفت گرفتم.جونگمینم لبخندی زد و بغلم کرد.

-: میشه...منو جونگمین صدا کنی؟

-: باشه...سعی میکنم

-: ممنون.. و... متاسفم ک این همه سختیو ب خاطر من تحمل کردی

-: اشکالی نداره {نگاه کن تا حالا داشت داداش منو میخورد حالا نگاش کنین!}

..........

هانی از جاش پاشد و با لحن خاصی رو ب بقیه گفت: خیله خب.ماموریتی ک چانگ بهمون داد تموم شد.ما هم تو این ی سال تونستیم همه ی اطلاعاتشونو بگیریمو کامپیوتراشونو هک کنیم و اونارو تو بیشتر پروژه هاشون شکست بدیم.

سویانگ: خب حالا اگ گزارشات تموم شد بیگیر بشین. بیمزه!

آهو: چانگ گفته تا فردا بقیه پولمونو بهمون میده و با هم بی حساب میشیم

کیونا: پس حالا دیگ نوبت انتقام شخصیه خودم میرسه

هانی: درسته.من و کیونا خودمون همشونو میکشیم.البته شما میتونین همرامون نیاین

سویانگ: یعنی چی میتونین همرامون نیاین؟ ما الان چن ساله ک با هم دوستیم.منم کمکتون میکنم.فک کردین نمیدونم چی بهتون گذشته؟

آهو: آره منم هستم

سویانگ: خب حله.اونوقت ی سوال پیش میاد. و اینکه...

روشو ب طرف می نیو ک متفکرانه ب میز زل زده بود کرد و گفت: الان دقیقا می نیو داره ب چی فک میکنه؟

همه ب می نیو نگاه کردن ولی اون انگار هیچی نشنیده بود و همینطوری ب میز خیره بود.

کیونا: هوووووووووی می نیووووووووووو کجایی؟؟؟؟

می نیو: ها؟ هیچی...من...من میرم بخوابم...دیر وقته

و رفت تو اتاقش خوابید

آهو: از فردا ب محض اینکه پولارو گرفتیم میایم کارو شروع میکنیم.ب چانگ هم کاری نداریم

هانی: باشه خوبه من میرم بخوابم.شب بخیر

بعد همه پاشدن و رفتن تو اتاقاشون و گرفتن خوابیدن


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: Hani_Hyungi_Admin | تاريخ: چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:ss501,story,red,line, | موضوع: <-PostCategory-> |